۳۰ فروردین ۱۳۹۳، ۷:۰۹

ساعتی با عوامل مرکز ندای امداد/

روایتی از 15 ساعت گرفتار شدن در کولاک/ صحنه ای که بازماندگان مسافران هواپیما شیون می کردند

روایتی از 15 ساعت گرفتار شدن در کولاک/ صحنه ای که بازماندگان مسافران هواپیما شیون می کردند

خرم آباد - خبرگزاری مهر: حکایت امدادگر بودن روایتی از تلخی و شیرینی عجیبی است که در کام هر کسی رخنه کرده به مثابه عشقی عمیق جان و روحش را مبتلا می کند و لحظات بی مانندی را رقم می زند که جز در لحظه وقوع فرصت تجربه آن را نخواهی یافت، لحظاتی که شرح آن فراتر از آنکه سخت باشد نشدنی است.

به گزارش خبرنگار مهر، حوالی ساعت 11 است و قرارمان را با عوامل امداد هلال احمر مدار کرده ایم تا در مرکز کنترل و هماهنگی عملیات ساعتی را مهمان لحظات پراسترس شان باشیم. صدای تلفن "ندای امداد" هر بار که به گوش می رسد حرفهایمان نیمه تمام می ماند تا این گفتگو وقفه ای در پاسخگویی ایجاد نکند.

کف اتاق مرکز هماهنگی عملیات را موکت کرده اند، در کنار اتاق وسایل دم کردن چای و یخچال کوچکی دیده می شود، به هر حال 24 ساعت گوش به زنگ بودن می طلبد که فضا و چیدمان اتاق طوری فراهم شود که نیروها بتوانند فضای استراحت کافی داشته باشند.

یکی از نیروهای امدادی چای لیوانی را برایمان روی میز می گذارد و حرفهایش را شروع می کند. لیستی را نشانمان می دهد از پایگاههای امدادی هلال احمر در سطح جاده ها و فرآیند امدادرسانی از این مرکز تا محل حادثه را توضیح می دهد.

ندای امداد بفرمایید....

صدای تلفن بازهم بلند می شود تا حرفهایش نصفه بماند، "ندای امداد بفرمایید...." صدای کسی از پشت خط نمی آید، روی سیستم را نگاه می کند تا شماره را رصد کند تا مبادا پشت خط کسی نیاز به امداد فوری داشته ولی مشکلی برای مکالمه داشته باشد، از این طرف شماره را می گیرند و تنها مدت کوتاهی لازم است تا متوجه شویم که پای یک مزاحم در میان است و دیگر هیچ!

از عزیزعلی امرایی مسئول مرکز کنترل و هماهنگی عملیات می پرسم معمولا روزی چند تا مزاحم شماره "ندای امداد" را اشغال می کنند تا بگوید که تعدادشان آنقدر زیاد است که گاهی کلافه می شوند ولی این موضوع مانع اعزام تیم های امدادی به محل حادثه احتمالی نمی شود چرا که حتی اگر یک درصد هم موضوع مزاحمت منتفی باشد باید به افراد حادثه دیده ای فکر کرد که چشم به راه اهالی "هلال سرخ" اند.

لحظاتی از گفتگو گذشته است که معاون امداد و نجات هلال احمر لرستان وارد بحث مان می شود. محمد دارایی را نه به عنوان معاون امداد بلکه به عنوان یکی از باسابقه ترین امدادگران جمعیت به ما معرفی کرده اند و خودش هم این موضوع را خیلی مهم تر از پست سازمانی اش می داند.

به خاطر همین سختی ها وارد این گود شده است

23 سالی کار امداد و نجات را تجربه کرده است. از همان اولش هم می دانسته جمعیت هلال احمر و امدادگر بودن یعنی چه؛ خودش که می گوید به خاطر همین سختی ها و مخاطراتش وارد این گود و میدان شده است و اصلا هم پشیمان نیست.

تعداد عملیات هایی را که در آنها حاضر بوده از شماره گذشته است، به هر کدامشان که فکر می کند برایش انگار صحنه به صحنه آن تداعی می شود. موهای جوگندمی و چهره آرامش حکایت دو دهه امدادرسانی در کوه و کولاک و کمپهای پناهندگان عراق و افغانستان است.

از دارایی می خواهیم کمی از عملیات هایی بگوید که برایش ماندگارتر شده اند، آنها که اگر فرزند یا نوه اش روزی بخواهد برایش با آب و تاب تعریف کند و از افتخارات پدر بداند به همان ها رجوع می کند.

کمی فکر می کند و می گوید: عملیات های ما تنوع زیادی دارد. برف و کولاک، کمک رسانی هوایی، حوادث جاده ای، امداد کوهستان، امدادرسانی در بلایای طبیعی و چندین نوع عملیات دیگر که همه آنها را تجربه کرده ام و از هر کدامشان هم روایتها برای گفتن دارم.

روایتی از 15 ساعت گرفتار شدن در کولاک گردنه گاماسیاب

از من می خواهد که از میان آنها عملیات مورد نظرم را انتخاب کنم تا او روایتی از هزارتوی ذهنش بیرون بیاورد؛ روایتی شبیه فیلم هایی که کمتر از نوع ایرانی اش را با این هیجان دیده ایم، شاید خوب نتوانسته ایم همه احساس این امدادگران و لحظاتشان را به تصویر بکشیم، شاید...

کمی فکر می کنم و از او می خواهم یک روایت واقعی از امدادرسانی در برف و کولاک گردنه های پیچ در پیچ لرستان برایم بگوید. کمی فکر می کند و حرفهایش را با یک جمله آغاز می کند: شما بنویسید روایتی از 15 ساعت گرفتار شدن در کولاک گردنه گاماسیاب نورآباد!

دارایی در مورد این 15 ساعت می گوید که مژه هایمان قندیل بسته بود و وقتی به هم می خورد دانه های یخ را روی مردمک چشم هایمان حس می کردیم. قرار بود 700 نفر که در برف گرفتار شده بودند را به جایی امن انتقال دهیم. برف آنقدر شدید بود که هر چقدر نیروهای راهداری تلاش می کردند جاده را باز نگه دارند ولی مقدور نبود. ماشین ها از حرکت ایستاده بودند، مجبور شدیم تعدادی از مسافران را از اتوبوسها پیاده کنیم و با پای پیاده تا پایگاه امداد و یا نزدیک ترین روستا انتقال دهیم.

همه چیز در ساعت 2 نیمه شب به خیر و خوشی تمام شد

وقتی از آن شب می گوید می توان سرمای هوا و دلهره ای که در این عملیات داشته را در نگاهش لمس کرد. حرفهایش را ادامه می دهد: یکی از زنان مسافر که همراه فرزندش در برف گرفتار شده بود بارها در طول مسیر با ناامیدی از ادامه راه منصرف شده بود ولی مدام می گفتم که تنها چند کیلومتر باقی مانده و خیلی سریع می رسیم تا با روحیه مضاعف دوباره ادامه مسیر را در پیش بگیرد.

خودش البته می گوید آن شب خیلی ترسیده است که مبادا نتواند مسافران را سلامت به روستاهای پایین دست و پایگاه امداد برساند. می گوید آن زمان جوان تر و مسئول تیم های اعزامی به آن عملیات بوده است و فکر می کند هنوز رد سنگینی مسئولیتی که آن لحظه برای نجات آن مسافران داشته روی دوشش باقی مانده است.

ته حرفهایش می پرسم که یک لحظه به ذهنش رسیده که اینجا آخر خط است و شاید نتواند در این برف و کولاک سنگین تیم های امدادی و مسافران را به سلامت به مقصد برساند. کمی فکر می کند و می گوید که نمی تواند احساس ترس آن لحظه را انکار کند ولی همه تلاشش را می کرده که به نیروهای امدادی و مسافران روحیه بدهد. خودش جلودار بوده و برای همین همه نیروها با اطمینان تمام پشت سرش طی طریق می کرده اند. نفس عمیقی می کشد و ادامه می دهد: با کمک اهالی روستاهای منطقه همه چیز در ساعت 2 نیمه شب به خیر و خوشی تمام شد.

کار ما "ساعتی" نیست بلکه "لحظه ای" است

آرامش حاکم بر پایان روایت طوفانی محمد دارایی را صدای زنگ تلفن "ندای امداد" به هم می زند. مردی از آن طرف خط می گوید که ماشینش در شانه یک راه فرعی دچار سانحه شده و خانواده اش نیاز به کمک دارند. محل دقیق حادثه را می پرسند: کیلومتر 65 جاده بروجرد - خرم آباد، به مرد پشت خط دلگرمی می دهند که حداکثر تا 10 دقیقه دیگر نیروهای امداد به محل حادثه می رسند. خیلی سریع با نزدیک ترین پایگاه مستقر در منطقه هماهنگ می شود و یک دستگاه آمبولانس به همراه تیم امداد راهی محل مورد نظر می شود. همه این کارها در مدت کوتاهی انجام می شود و من سعی می کنم در این فاصله فقط مشاهده گر باشم و حرفی نزنم، مبادا کنجکاوی خبرنگاری ام خللی در روند امدادرسانی ایجاد کند.

دوباره وضعیت سفید می شود. از کارشناس مسئول مرکز کنترل و هماهنگی عملیات امداد استان می پرسم 24 ساعته در مرکز حضور دارند و او می گوید که به طور شبانه روزی گوش به زنگ هستند چرا که کار آنها "ساعتی" نیست بلکه "لحظه ای" است.

ما خستگی ناپذیر هستیم

علی امرایی 20 سال است در هلال احمر خدمت می کند و چهار سالی می شود که مسئولیت مرکز هماهنگی و کنترل عملیات ها را بر عهده دارد و در این مدت چهار هزار عملیات را هماهنگ کرده است، رقمی که حتی فکر کردن به آن و استرس هایش هم برایمان سخت است.

امرایی می گوید که تعداد عملیات ها بستگی به روزش دارد، اینکه تعطیل باشد یا روز کاری، بهار باشد یا زمستان، و ....معتقد است که در روزهای تعطیل آمار تصادفات بیشتر می شود و  عملیات های مربوط به این حوزه افزایش می یابد.

با لبخندی می گوید مزاحم زیاد داریم چون شماره 112 را می توان بدون سیمکارت هم گرفت گاهی وقتا پیش می آید که یک نفر دهها بار تلفن "ندای امداد" را مشغول می کند ولی خب با این موضوع کنار آمده ایم؛ چون ما خستگی ناپذیر هستیم.

هلال احمر همه فن حریف است....

همینطوری که حرف می زند عکسهای مربوط به عملیاتهای مختلف را از روی سیستم مرکز نشان مان می دهد، در یکی از عکسها پیرمردی را کول کرده است با تعجب می پرسیم که قضیه چه بوده و او می گوید که این عکس مربوط به امداد رسانی به یک مرد مبتلا به آسم در یکی از روستاهای دورافتاده است که به دلیل عدم وجود راه دسترسی ماشین رو مجبور بوده اند برای رسیدن به وی 6 ساعت پیاده روی کنند و در نهایت با کول کردن وی را به آمبولانس امداد برسانند.

روی سیستم فایل عکسهایی با عنوان "انتقال ضریح" و "تشییع پیکر شهدا" تعجبم را برمی انگیزد. از امرایی می خواهم این فایلها را باز کند، بچه های هلال احمر در فرآیند انتقال ضریح امام حسین(ع) از مسیر لرستان و حتی در مراسم های مربوط به تشییع پیکر شهدای گمنام نیز آماده باش بوده و تیم های خود را در مسیر مستقر کرده اند تا در صورت وقوع حادثه احتمالی به کمک مردم بروند. به امرایی می گویم که همه جا سر و کله هلال احمر پیدا می شود تا با لبخندی بگوید که "هلال احمر همه فن حریف است...."

از امرایی می پرسم حادثه ای بوده که خیلی تاثرش را برانگیخته باشد، کمی فکر می کند و می گوید که در یک حادثه رانندگی در آزادراه سه دستگاه تریلی با هم برخورد کرده بودند که شدت تصادف به حدی بود که جنازه سرنشینان با هم قاطی شده بوده و قابل تشخیص نبود...

زمانیکه از جمع آوری اجساد از لابلای صخره ها فارغ شد...

همین سوال تکراری را از محمد دارایی معاون امداد و نجات هلال احمر استان می پرسم و می گویم که تابحال شده برای آسیب دیدگان حادثه ای آنقدر متاثر شود که اشک بریزد. انگار که از سوالم جا خورده باشد کمی مکث می کند و می گوید که امدادگر باید همیشه در صحنه حادثه تمرکز داشته باشد و به هیچ چیز جز امدادرسانی فکر نکند چون زمانی برای احساساتی شدن وجود ندارد.

با این حال کمی به عقب بر می گردد. به حادثه سقوط هواپیما در سال 1380 در سفید کوه خرم آباد و زمانیکه از جمع آوری اجساد از لابلای صخره ها فارغ شده است، به صحنه ای که بازماندگان مسافران هواپیما در دامنه کوه شیون به راه انداخته اند، به عمق دردی که تا جانش رفته و حتی همین الان هم که به آن فکر می کند می توان رد اشک را که از چشمش عبور می کند دید.

از امدادرسانی به حادثه دیدگان و مجروحین انفجار عاشورای حسینی در عراق هم خاطرات تلخی در ذهنش دارد. از مردمی که برای زیارت رفته بودند ولی نصیب شان شهادت شد. از زن عراقی که فرزندش مجروح شده بود و با زبان عربی می خواسته که او را درمان کنند. مرد امداد گر با وجود 23 سال سابقه و دیدن حوادث مختلف همچنان از درد حادثه ها قلبش تیر می کشد ولی روحش به همه امدادرسانی هایی که انجام داده و جانی را به در برده خشنود و آرام است.

کمی که سکوت می کنیم، "ندای امداد" به صدا در می آید تا به ذهن مان فرصت دهد دوباره سوالاتمان را تازه کنیم.از محمد دارایی می پرسم که تا به حال از ورود به حوزه امداد و نجات پشیمان شده است؟ قاطعانه می گوید که نه!

می گوید حتی زمانیکه مسئولیت اردوگاه پناهندگان عراقی و امدادگری در اردوگاه پناهندگان افغانستان را بر عهده داشته و مجبور بوده روزهای متوالی را در اردوگاه و دور از خانه و خانواده به سر کند هم از اینکه وارد این مسیر شده پشیمان نشده است.خدا را شاهد می گیرد که زمان استخدام در هلال احمر می توانسته در جای دیگر نیز استخدام شود ولی معتقد است این کار با همه تلخی ها و سختی هایش برای شیرین است.

16 سال است که ایام نوروز استراحت نداریم

در مورد خانواده اش می پرسم و اینکه چقدر با کارش کنار آمده اند. با لبخندی می گوید که 16 سال است که ایام نوروز استراحت ندارد و دیگر خانواده هم به این موضوع عادت کرده اند. حتی در برخی موارد ساعت 2 نصفه شب ماموریت پیش آمده و راهی جمعیت شده است.

صدای زنگ تلفن دوباره بلند می شود، یکی از نیروهای امدادگر جواب می دهد: ندای امداد....دوباره سر و کله مزاحم تلفنی اول مصاحبه مان پیدا شده است، مرد جوان می گوید که در یک مورد یک نفر مزاحم 13 بار تماس گرفته است و آخر سر مجبور شده اند تماس بگیرند و با کلی صحبت و خواهش او را قانع کنند که دیگر زنگ نزند!

چای اول مصاحبه مان دیگر سرد شده و خوردن ندارد، ولی حرفهایمان تازه گرم شده و داغ داغ به پیش می رود، ساعت حوالی 13 است و به نظر می رسد علی رغم خوش رویی عوامل مرکز کنترل و هماهنگی عملیات امداد باید خودمان را کمی جمع و جور کنیم تا مصداق ضرب المثل "درِ دیزی و حیای گربه" نشویم.

دفتر و دستک مان را جمع می کنیم تا مابقی روایت این ماجرا بماند برای فرصتی دیگر، از معاون امداد قول می گیریم که برای خبرنگاران هم دوره امدادگری بگذارند و دفعه بعدی که برای عملیات امداد هوایی راهی روستاهای صعب العبور الیگودرز می شوند ما را هم به همراه خودشان ببرند شاید کمی طعم خبرنگار امدادگر شدن را هم بچشیم، موقع خداحافظی بازهم صدای زنگ تلفن بلند می شود و ما مجبور می شویم بدون بدرقه آرام مرکز کنترل و هماهنگی عملیات هلال احمر لرستان را ترک کنیم؛ صدای امدادگر را از راهروی منتهی به مرکز می شنویم: "ندای امداد بفرمایید...."

..................................

گزارش: صدیقه حسینی

کد خبر 2273302

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha